سفره خالی

یاد دارم در غروبی سرد سرد. میگذشت از کوچه ما دوره گرد.
داد میزد:کهنه قالی میخرم. دست دوم جنس عالی میخرم.
کاسه و ظرف سفالی میخرم.گر نداری کوزه خالی میخرم.
اشک در چشمان بابا حلقه بست .عاقبت اهی کشید بغضش شکست
اول ماه است و نان در سفره نیست.ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟
بوی نان تازه هوشش برده بود.اتفاقا مادرم هم روزه بود.
خواهرم بی روسری بیرون دوید.گفت اقا سفره خالی میخرید؟

:: بازدید از این مطلب : 15083

امتیاز مطلب : 271

تعداد امتیازدهندگان : 87

مجموع امتیاز : 87

ن : رضا قربانی

ت : چهار شنبه 6 بهمن 1389

نظرات ()

مطالب مرتبط با این پست

می توانید دیدگاه خود را بنویسید

<-CommentGAvator->

رضا در تاریخ : 1389/11/6/3 - - گفته است :

سلام

مهمان بلاگت شدم

چراغریبانه؟

یاحسینپاسخ: چونکه واقعا احساس غریبی میکنم.خوش امدی

نمایش کلیه نظرات

(function(i,s,o,g,r,a,m){i['GoogleAnalyticsObject']=r;i[r]=i[r]||function(){ (i[r].q=i[r].q||[]).push(arguments)},i[r].l=1*new Date();a=s.createElement(o), m=s.getElementsByTagName(o)[0];a.async=1;a.src=g;m.parentNode.insertBefore(a,m) })(window,document,'script','//www.google-analytics.com/analytics.js','ga'); ga('create', 'UA-52170159-2', 'auto'); ga('send', 'pageview');